خسته نشدی اینقدر بازی کردی؟!

خسته نشدی اینقدر بازی کردی؟!!!‌ اینو گفتو مونده بودم چی جواب بدم. فقط سریع گفتم الان اومدم تو بازی. مثل همیشه چشم غره رفت و بعد در اتاقمو بست.

به طرز عجیبی هر بار که دارم Fortnite بازی می کنم دقیقا همون موقع مامانم میاد تو اتاقم. ایکاش می فهمیدم جریان چیه! اگه راست می گه چرا وقتی که دارم ژاپنی می خونم تو اتاقم نمیاد!!!

من الان چطوری به مامانم توضیح بدم وسط یه چالش مهمم !

وقتی می گن ظاهر بین نباشید همینه دیگه! من دارم تلاش می کنم که یه چالشو به سرانجام برسونم که قطعا موفقیت بزرگی خواهد بود اما بقیه یه دخترو پشت کامپیوتر می بینن که داره با تفنگش بقیه رو می کشه یه چیزایی هم اون وسط به انگلیسی با دوستاش بلغور می کنه.

اتفاقا امروز تو Tournoment شرکت کرده بودم٬ چه اسلحه های خوبی داشتم.

گیمرهایی که الان درگیر این بازین خوب در جریان این تورنمنتن که از ۱۷ اکتبر به مدت ۵ روز شروع شده.

همین که داشتم از شرایطم ابراز خوشنودی می کردم٬ مامانم دوباره اومد تو اتاق.

۵ دقیقه ای داشت باهام درمورد سفری که در پیش رو داشتم حرف می زد٬‌ منم تو دلم دعا می کردم این وسط کسی نیاد منو بکشه 😐

خلاصه مادر عزیزم توضیحات لازمو بهم گفت و اینکه گفت اگر سفرت به ترکیه جور نشد ناراحت نباش دوتایی می ریم قشم و بندرعباس.

منم حسابی ذوق مرگ شده بودم از یه طرف حرفای مامانم برام هیجان انگیز و خبر خوبی بود از یه طرف فکرم پیش تورنومنت بود اگر می مردم٬ دیگه تورنمنت کلا تموم می شد و امروز روز آخر بود.

خلاااااااااااااااااااااصه٬ مامانم رفتو منم دیدم فقط ۲ دقیقه وقت دارم که خودم به منطقه مشخص شده برسونم.

خیلی تلاش کردم٬ اما نشد. تورنمنت کلا تموم شد :))

پینوشت: مدیونید اگر به کیبوردم بخندید |:

۲ ماه دیگه یه ماوس و کیبورد جدید می گیرم D:

آپدیت: کیبورد و ماوس لاجیتک گرفتم