خاطرات یه بچه خنگول – اتوبوس مدرسه

  متنی که براتون می ذارم٬ یه داستان رندم از کتاب Diary of a wimpy kid هستش که مستقیم از متن انگلیسی ترجمه می کنم و اینجا می ذارم. سعی می کنم یه سری جمله های مفید انگلیسی رو هم آخر مطلب براتون بذارم.   وقتی من و راولی به ایستگاه اتوبوس رسیدیم با یه […]

۱,۹۲۹ total views, no views today

داستان کوتاه – ۲ مرد

  دو مرد بیش از ۳۰ سال به شغل آجر چینی مشفول بودند. آن ها در مرکز شهر٬‌ روی یک آسمان خراش بسیار بلند٬ کار می کردند. یکی از آن ها همیشه شکایت می کرد و دوست نداشت سرکار برود. دیگری دقیقا برعکس او بود٬ از این که به سرکار می رفت هیجان زده بود […]

۵,۵۸۹ total views, no views today

Begin typing your search term above and press enter to search. Press ESC to cancel.

Back To Top